ایام خط فتنه به فرق جهان کشید


ایام خط فتنه به فرق جهان کشید

لن تفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید
لن تفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید
دل ها به نیل رنگ رزان درکشید از آنک
دل ها به نیل رنگ رزان درکشید از آنک
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید
بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است
بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است
ای مه چه گویی این همه محنت توان کشید
ای مه چه گویی این همه محنت توان کشید
هربار غم که در بنهٔ غیب سفته بود
هربار غم که در بنهٔ غیب سفته بود
دست قضا به بنگه آخر زمان کشید
دست قضا به بنگه آخر زمان کشید
آزاده غرق غصه و سفله ز موج غم
آزاده غرق غصه و سفله ز موج غم
آزاد رست و رخت امان بر کران کشید
آزاد رست و رخت امان بر کران کشید
دریاست روزگار که هر گوش ماهیی
دریاست روزگار که هر گوش ماهیی
افکند بر کنار و صدف در میان کشید
افکند بر کنار و صدف در میان کشید
بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود
بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود
چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید
چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید
روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی
روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی
خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید
خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید
از پای پیل حادثه وار است و دست برد
از پای پیل حادثه وار است و دست برد
هرکس که اسب عافیتی زیر ران کشید
هرکس که اسب عافیتی زیر ران کشید
خاقانیا نه طفلی ازین خاک توده چند
خاقانیا نه طفلی ازین خاک توده چند
مرد آنکه خط نسخ بر این خاکدان کشید
مرد آنکه خط نسخ بر این خاکدان کشید